اندوه سرازیر
●این شعرها که بوی سکوت می دهند
از غیبت لب های توست
کلمات
مثل زنجره های خشکیده ی تابستانی
از معنا خالی شدند
و در ...
ادامه
مطلب
فاصله برمی خیزد
از همین خانه که حالا گله برمیخیزد
لحظه آمدنت هلهله برمیخیزد
شوق پیوستنمان ریشه گرفته است چه باک
اگر اینسان تبر فاصله برمیخیزد
معجزه ...
ادامه
مطلب
مرهم
آنجا که شعر در کف نامردمان رهاست،
موعود من! صدای تو عاشقترین صداستاین جغدهای خفته، که آواز شومشان
در ژرفنای تیره و ...
ادامه
مطلب
تو سرنوشت زمینی
حریر نور غریبش، بر این رواق میافتد
اگر چه ماه شبی چند در محاق میافتدتو «باید»ی و یقینی، نه اتفاقی و ...
ادامه
مطلب
همین امشب
به ذهن جاده می ریزم خیال رد پایم را
طنین شیهه ی رم کرده ی اسب صدایم را
شنیدم نیمه شب از ...
ادامه
مطلب
تو را
زیبایی تو را به تماشا نشسته است
امشب که رو به روی تو دریا نشسته است
با شور زائرانه خود دست می کشد
بر جای پای ...
ادامه
مطلب
ای آزادی
ﺑﺎ ﺧﺎﻟﻜﻮﺏ ﺳﺘﺎﺭﻩ ﻫﺎ
ﺑﺮ ﺗﺎﺭﻳﻜﯽ ﺩﺳﺖ ﻫﺎ
ﻋﺎﺑﺮﺍﻥ ﺑﻪ ﺳﻮﯼ ﺗﻮ ﺑﺎﻝ ﻣﯽ ﺯﻧﻨﺪ
ﻣﯽ ﺁﻳﻨﺪﺗا ﺩﺭ ﺣﻴﺎﻁ ﺧﺎﻧﻪ ﺗﻮ
ﮔﻞ ﻫﺎﯼ ﭘﮋﻣﺮﺩﻩ ﺧﻮﺩ ...
ادامه
مطلب
عمرم که دراز باشد
پیچ رادیو را میچرخانم
موجی جهان را به این سمت می آورد
با کودکان سقط شده
با شقیقه های سربی مردانی در بیراهه
کشتی ...
ادامه
مطلب
بی تو ...بارها...
آنسوتر از تمامی قـول و قرار ها
پاییـز را قدم زده ام بـی تو بارها
پاییز کوچه با دو سه تـا ...
ادامه
مطلب